علی دهکردی بازیگر پنجاه ساله اهل کردستان که درس بازیگری و کارگردانی هم خوانده، تا امروز نقشهای متعددی را تجربه کرده، اما مردم همچنان دوست دارند او را در شمایل همان جانباز شیمیایی محجوب و راضی و سر به راه از کرخه تا راین به یاد بیاورند. او در آثار سینماییای همچون از کرخه تا راین، پاییز بلند، روز شیطان، شیخ مفید، ماه و خورشید، عبور از خط سرخ، خلبان، سجده بر آب، گاهی به آسمان نگاه کن، سلام، آن مرد آمد، تاکسی نارنجی، اخراجیها ۳، تلفن همراه رئیسجمهور و فردا و در مجموعهها و سریالهایی تلویزیونی مانند مهر و ماه، مزد ترس، در قلب من، تصویر یک رویا، شرکت، آخرین گناه، شیخ بهایی، مسافر زمان، ملکوت، پردهنشین و جلالالدین به ایفای نقش پرداخته است.
دهکردی در عالم واقع و از منظر سلوک و رفتار و گفتار هم شباهت زیادی به جانباز فیلم حاتمیکیا دارد؛ آرام، محجوب، متین و آقامنش.
از معمای شاه و نقش شما در این سریال آغاز کنیم. اگر نقش سعید در از کرخه تا راین را نقطه عطف اول در کارنامه هنریتان تصور کنیم، آیا نقش آیتالله سیدمحمود طالقانی میتواند نقطه عطف دوم باشد؟
از زاویه نگاه شخصی من، بخش اعتباری و افتخاری بازی کردن در نقش این شخصیت برایم خیلی اهمیت بیشتری دارد تا انعکاس ملی، حرفهای و صنفی آن. نتیجه یک اثر تلویزیونی، سینمایی یا تئاتری به شکل کامل و مستقیم به خود بازیگر و حتی نوع، شکل و شرایط نقش بستگی ندارد. به حاصل و نتیجه کلیای وابسته است که اثر خلق میکند. اگر سریال معمای شاه طبق پیشبینی عوامل و بازیگران پیش برود کار درخشانی خواهد شد. در این صورت حضور همه عوامل هم موفقیتآمیز خواهد بود. برای من نه بهعنوان بازیگر که حتی یک شهروند ایرانی که نوجوانیاش را در انقلاب گذرانده و به نوعی با آن به بلوغ اجتماعی رسیده، شخصیتی مثل آیتالله طالقانی اعجابآور و افسانهای است. گرفتن یک عکس در کسوت و با گریم آیتالله طالقانی هم برایم جذاب بود، دیگر چه برسد به بازی در نقش ایشان. گاهی برای یک بازیگر این موقعیت پیش میآید که یک نقش ویژه را بازی کند؛ برای من هم تا امروز این اتفاق چند بار افتاده است. مثلا نقش شهید دوران را بازی کردم که یکی از پرافتخارترین خلبانان ایرانی است و هنوز بسیاری از رکوردها و افتخارات نظامیاش شکسته نشده است. برای نسل من بخش حسی و باطنی این نقشها بسیار قویتر و پررنگتر است نسبت به موفقیتهای بیرونی و تجاریاش. من و همنسلانم در کارهای موازی و همزمان ناخودآگاه به سمت کارهای حسی میرویم. نقش آیتالله طالقانی در معمای شاه با این که جانبی است و حضور طولانی و پررنگی در جریان داستان ندارد، اما فکر میکنم حتی گرفتن یک عکس یادگاری با چهره این شخصیت هم مغتنم و باارزش است.
با توجه به شخصیت ملی و فراجناحی مرحوم آیتاللهطالقانی نگران بازتابها، واکنشها و احیانا انتقادات پس از پخش و دیده شدن سریال نبودید؟
بیشترین عاملی که سبب نگرانیام بود و همچنان هم هست ادای حق مطلب درباره شخصیت ایشان است. این مساله برایم مهم بوده و هست. شاید در بین چهرههای سیاسی قبل و بعد از انقلاب مرحوم طالقانی شرایط خاص و ویژهای داشته باشد. هم در بحث مبارزاتی که روایت است همیشه یک ساک کوچک را در خانه آماده داشته برای رفتن به زندان و هم اینکه محبوب قلوب همه طیفهای سیاسی و جناحی و اقشار مختلف مردم بوده است. واقعیت این است که فکر کردن به این مسائل نگرانم میکند، اما بخش عمدهای از نتیجه اثر هم به نگاه سازندهاش بستگی دارد که جایگاه این شخصیت بزرگ را در جریان داستان چگونه تعریف و تبیین کند. خوشبختانه چیزی که استنباط من تا به امروز بوده اتکای کامل سریال به مستندات تاریخی است. مثلا سکانس بازجویی ایشان در ساواک درست شبیه مکتوباتی است که توسط منشی ساواک به ثبت رسیده است.
در فیلمنامه تقریبا چیزی به اسم داستان، تخیل و افسانهپردازی درباره شخصیت مرحوم طالقانی وجود ندارد. همین مهم، نگرانی مرا از لحاظ محتوایی کم میکند، اما از منظر اجرایی کار واقعا سخت است. هنوز تصاویر، فایلهای صوتی و فیلمهای ایشان موجود است. خیلی از همنسلان من حتی عین عبارات ایشان را به یاد دارند. از اینرو، نزدیک شدن به واقعیت اجرایی و شکل رفتاری ایشان جای نگرانی جدی برای من داشت. با این حال، با همکاری کارگردان و با حضور پیوسته فرزند مرحوم طالقانی و توضیحات و راهنماییهایش یک مقدار جرات و توان اجرایی پیدا کردیم.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید مدارک و اسنادی از مرحوم طالقانی موجود است. آیا به شخصه تلاشهایی فراتر از این برای آشنایی بیشتر با شخصیت و ویژگیهای اخلاقی و رفتاری ایشان داشتید؟
بله، شخصیت ایشان آنقدر بزرگ و در عین سادگی، پیچیده و سخت است که نمیشود بدون تمرکز و آشنایی قبلی به او نزدیک شد. بیشترین اتکای میدانی ما بعد از مدارک و اسناد رسمی به فرزند ایشان بود. در عین حال تمام منابع مکتوب، تصویری و شنیداری از سخنرانیها، نماز جمعهها، مصاحبههای تلویزیونی، برنامهها، کتابها و نشریاتی را که به صورت انحصاری درباره شخصیت ایشان به نگارش درآمده رصد کردیم.
تا به حال نفش منفی هم بازی کردهاید؟
خیلی کم، یکی دو تلهفیلم بوده و... (فکر میکند) همین. اتفاقا خودم نقشهای منفی را خیلی دوست دارم. بهطور مثال وقتی یک فیلمنامه پیشنهاد میشود و در آن نقش یک دزد وجود دارد میگویم همین نقش را به من بدهید، اما پاسخ میدهند که نه، اصلا نمیشود. بعد هم نقش پلیس را به من میدهند. خودم فکر میکنم از لحاظ اجرایی توانایی بازی در نقشهای منفی را دارم، اما متاسفانه پیشنهاد نمیشود. البته شخصیتهای دووجهی و خاکستریای بودهاند که بازیشان کردهام، مثل نقش شاه عباس در سریال شیخ بهایی. اگر شرایطش مهیا شود که منفی به معنای واقعیاش را بازی کنم چراکه نه!
احتمال دارد عامل یا عواملی خارج از محیط و مناسبات حرفهای فشار وارد کنند و موثر باشند در این پیشنهادنشدن نقشهای منفی به شما؟
نه، اصلا از نظر حرفهای هم چنین چیزی پذیرفته نیست. ما بازیگرانی داریم که نقشهای مذهبی و حتی مقدس را بازی کردهاند، اما بعد در نقشهای منفی هم حاضر شدهاند. خود من در سریال «مسافر زمان» نقش یک انسان قشری را که رگههایی از لمپنیزم داشت و کلاهبردار هم بود بازی کردم. فقط ممکن است در مواردی سلیقهای و در یکسری مقاطع خاص یک مدیر به صلاحدید خودش اعمال نظر کند که مثلا فلان بازیگر چون بتازگی نقشی منفی داشته فعلا در قالب یک شخصیت مثبت ظاهر نشود و برعکس. به نوعی میخواهند یک تعادل در باورهای عمومی جامعه ایجاد کنند.
سعی و تلاشتان در تجربه نقشهای متفاوت قابل کتمان نیست، اما باز هم مردم بیشتر شما را با نقشهای مثبت به یاد میآورند. اصولا نقشهای دلخواهتان چه ویژگیهایی دارد؟
این اتفاق نه برای من که برای هر بازیگر دیگری ممکن است رخ دهد. حسرت بازی در نقشهای متفاوت در تئاتر بیشتر بر دلم مانده است. بازیگری روی صحنه نمایش لذت بیشتری دارد تا بازی کردن در نقشهای تصویری. ما در تئاتر مابهازای مستقیم داریم، مثلا ممکن است من علاقهمند جدی بازی در نقش مکبث باشم به خاطر ویژگیهای فوقالعاده دراماتیکش، اما در تلویزیون و سینما مابهازایی نداریم و همین کار را سخت میکند. همیشه برای نقشآفرینی در نقشهای غیرتکراری حسرت دارم تا ولع بازی در قالب شخصیتهایی که قبلا تجربهشان کردهام. به نظرم آزاردهندهترین مساله برای یک بازیگر، بازی کردن نقشهایی است که فراز و نشیب ندارد. یعنی امکان عرض اندام حرفهای و فنی را به بازیگر نمیدهد و نقش طوری نوشته شده که او مجبور است فقط آن را هدایت کند. منظورم از نقش بیفراز و نشیب و یکنواخت این نیست که یک بازیگر ساکت بوده و تحرک نداشته باشد، بلکه مرادم راوی بودن صرف او برای نقش است.
صحبت تئاتر شد. آخرین حضورتان روی صحنه به چه سالی بازمیگردد؟
فکر میکنم هفت هشت سال پیش.
چه نمایشی بود؟
ریچارد سوم به کارگردانی داوود رشیدی که در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر اجرا شد. متاسفانه شرایط کار در تئاتر فراهم نمیشود. دیدگاه من به تئاتر خیلی مدرن نیست. تئاتر کلاسیک و رئال را که قابل لمس برای آحاد مردم است بیشتر دوست دارم و میپسندم تا نمایشهایی که به شکل مدرن و فرمگرایی اجرا میشود. به همین دلیل، خیلی خودم را در جریان تئاترهای فرمگرا و مدرن نمیبینم. چند نمایش را هم که باب طبعم بود به علت مشغله کاری از دست دادم. من همیشه با حضور همزمان در سر چند کار مخالف بوده و هیچ وقت هم چنین کاری را انجام ندادهام. تعریف جامع بازیگری را در تئاتر میدانم و کاری که ما جلوی دوربین انجام میدهیم بازیگری به شکل کاملش نیست.
با من موافق هستید که سالهاست تحت تاثیر و در زیر سایه نقش جانباز فیلم از کرخه تا راین هستید؟
بله، کاملا درست است، اما خب ارزشش را داشت. همان نقش ماندگارم کرد. همین امروز هم که بخواهم بازیگری را کنار بگذارم راضیام که لااقل چند نقش ماندگار دارم. نقشم در از کرخه تا راین به تنهایی برای ماندگار شدنم کفایت میکند. همه چیز بعد از این فیلم تحت تاثیر نقشم قرار گرفت. من بعد از این فیلم و با فاصلهای نهچندان دور در روز شیطان بهروز افخمی حاضر شدم که اتفاقا تجربه خوبی بود و نقشم را هم خیلی دوست داشتم، اما کارم دیده نشد. گویا در سایه نقش قوی از کرخه تا راین ماند.
پیش آمده به خودتان بگویید ای کاش در فیلم حاتمیکیا بازی نمیکردم تا فرصت نقشآفرینیهای دیگر از دست نمیرفت؟
نه، یک مقدار عاطفی به ماجرا نگاه میکنم. از کرخه تا راین و نقشم را در این فیلم دوست دارم. بازی در این فیلم را شانس بزرگ خودم میدانم. قبل از این فیلم در دو سریال مهر و ماه و مزد ترس بازی کرده بودم، اما با از کرخه تا راین شناخته شدم. در ضمن اتفاقی است که افتاده و دیگر نمیشود به اما و اگرها اتکا کرد. نقشم را هم خیلی دوست داشتم، بخصوص بهخاطر جانباز بودنش و البته مظلومیتش. من همین امروز هم با بسیاری از جانبازها از نزدیک تماس دارم. به این فیلم حس خوبی دارم. بالاخره بخش کوچکی از مشکلات جانبازان را بازتاب میداد. به هر حال سرنوشت من هم پس از این فیلم تغییر کرد. بخشی از این مساله هم به بضاعت فکری و حجم تفکری کارگردانان و تهیهکنندگان بازمیگشت. خیلی نقشهای شبیه سعید به من پیشنهاد میشد.
در فیلم سجده بر آب هم به نوعی همان نقش سعید را تکرار کردید.
همان موقع به حمید خیرالدین گفتم و از او خواستم در فیلم دیگری همکاری داشته باشیم، اما خیرالدین اعتقاد داشت به تعداد رزمندگان در جنگ، آدمهای متفاوت وجود دارد. حتی اگر همین امروز هم فیلمی ساخته شود که در آن یک جانباز شیمیایی باشد و من هم در آن بازی نکنم باز هم مردم با سعید از کرخه تا راین مقایسهاش میکنند. البته به این موضوع هم توجه داشته باشید که بازیگری یک هنر مفعولی است، نه فاعلی و در این شرایط مفعولی، بازیگر قربانی ضعفهای اندیشه و فکری بسیاری از تهیهکنندگان و کارگردانان میشود. کارگردان این جسارت را ندارد که به یک بازیگر نقش متفاوتی را محول کند.
وقتی یک بازیگر در یک نقش یا تیپ خاص میدرخشد اکثر فیلمسازان از او انتظار دارند خودش را تکرار کند. این را بهعنوان یک کارشناس بازیگری میگویم. خیلی از نقشها به بازیگران تحمیل میشود. اینها خواسته بازیگر نیست، اما متاسفانه بعضی چیزها از حیطه اختیارات او خارج است. با این حال، به شخصه به لطف بعضی دوستان کارگردان توانستم تا حدودی حصارها را بشکنم و نقشهای متفاوتی را تجربه کنم، البته بدون آنکه برایم موفقیت بیرونی، حرفهای و جشنوارهای داشته باشد.
چرا باوجود تجربه موفق با حاتمیکیا در کرخه از راین همکاریتان ادامه پیدا نکرد؟
راستش صحبت همکاری در یکی دو فیلم دیگر هم مطرح شد و حتی با هم صحبت کردیم، اما گویا حاتمیکیا ملاکهایی مانند سن، ظاهر و شرایط فیزیکی را در نظر داشت که با من مطابقت نمیکرد. با این حال خیلی برای حاتمیکیا احترام قائل هستم و در سینما او را به نوعی ولینعمت خود میدانم. کاملا هم به او حق میدهم که آنقدر به شخصیت سعید علاقه داشته باشد که نخواهد از بازیگرش در نقش دیگری استفاده کند. شاید من هم اگر کارگردان بودم دیگر با بازیگر شخصیت محبوبم همکاری نمیکردم و میگذاشتم در همان شرایط باقی بماند.
شما ابتدا و میانه دهه 70 چه در تلویزیون و چه در سینما بازیگر فعالی بودید، اما در میانه دوم این دهه و دهه 80 کم کار شدید. چرا؟
بخشی از این موضوع برمیگردد به بحث شرایط کاری ما در بازیگری. یک بازیگر در برخی مقاطع سنیاش در یک برزخ گرفتار میشود، به این معنی که نه جوان است که نقش جوانان را بازی کند و نه میانسال. یک زمانی هم ولع بازی کردن مداوم در من افول کرد. متاسفانه شرایط باعث شده بازیگری از جریان هنری زندگی به جریان شغلی تبدیل شود. در دورهای دیدم که نمیتوانم از بازیگری به آن مفهوم واقعیاش لذت ببرم. نقشها ساده و ابتدایی نوشته میشد و از استانداردهای لازم سلامت فکری و روانی فاصله میگرفت. اینها باعث میشود یک بازیگر از کار فاصله بگیرد و ترجیح دهد در طول سال در یکی دو اثر قابل توجه حضور داشته باشد.
با این اوصاف یک بازیگر چگونه میتواند امرار معاش کند؟
خیلی انسان متوقعی نیستم. تنها شغلم هم بازیگری است و درآمد دیگری ندارم. یکی دو سال هم است که تهیهکنندگان پولمان را نمیدهند. به تهیهکننده هم فشار زیادی نمیشود آورد، زیرا او هم مقصر نیست. با این حال ناراضی نیستم و ناشکری هم نمیکنم.
شما در سریال پردهنشین نقش رئیس کلانتری را بازی کردید، در سریال میکائیل هم همینطور.
(میخندد) درست است، اما واقعیت این است که من انتخاب نمیکنم، گزینش میشوم.
اما میتوانید هر پیشنهادی را نپذیرید.
من سر سریال میکائیل این مساله را مستقیم به سیروس مقدم گفتم و حتی عکسهایم در سریال پردهنشین را نشان دادم، اما او گفت دیدهام و میدانم و توجیهش هم این بود که بین دو سریال فاصله زمانی خواهد بود. میدانید اصولا پلیسهای ما هم شبیه هم هستند. در تولیدات تلویزیونی اگر بخواهیم اینگونه مته به خشخاش بگذاریم دیگر نقشی برای بازی نمیماند. در ضمن فکر میکنم اگر بازیگر بتواند به تواناییهای خود و کارگردان اطمینان و اتکا داشته باشد دو نقش شبیه هم را هم میتواند متفاوت اجرا کند.
حالا این دو نقش مشابه در پردهنشین و میکائیل متفاوت شده است؟
تا جایی که فیلمنامه اجازه میداد، سعی کردم متفاوت باشد. پلیس پردهنشین یک آرامش شخصی و متانت درونی داشت، اما در میکائیل پلیس دیگری را خواهید دید. جالب آنکه پس از میکائیل هم پیشنهاد نقش پلیس داشتم که خوشبختانه به علت درگیری در پروژه دیگر نپذیرفتم.
از میان دو رسانه تلویزیون و سینما کدام را ترجیح میدهید؟
به این سوال اگر بخواهید عادلانه پاسخ دهید کار سختی است. متاسفانه یک قضاوت سطحی محتوایی نسبت به کارهای تلویزیونی وجود دارد. من در یک تعریف واقعی رسانهای تفاوت خاصی بین این دو قائل نیستم. بسیاری از فیلمهای سینمایی اصولا برای مخاطب عام ساخته نمیشود. تلویزیون اما مستقیم و بیواسطه در خانوادهها نفوذ دارد و با مردم طرف است. اگر عمیق و واقعی نگاه کنیم تلویزیون از یک ارزش فوقالعاده برخوردار است و توانایی عجیب و غریبی در جهان امروز دارد. البته سینمای ایران به یک جایگاه جهانی دست پیدا کرده که تلویزیون تا امروز از چنین امتیازی برخوردار نبوده است. من خودم را به نوعی فرزند تلویزیون میدانم.
اولین کارهای حرفهایام در جوانی با این رسانه بوده است. در عین حال خودم را جزئی از خانواده سینما هم میدانم. از مارچلو ماسترویانی، بازیگر معروف ایتالیایی پرسیدند ملاکت برای انتخاب نقش چیست و او پاسخ داد هر کدام را که لوکیشنش به خانهام نزدیکتر باشد، انتخاب میکنم. واقعا در مقاطعی ممکن است ابتداییترین عناصر برای یک بازیگر مهم باشد. من برای هر دو رسانه ارزش و احترام قائلم.